- نوبت دار (رَ)
کشیکچی. گارد خاص. (یادداشت مؤلف). نوبه دار. نوبتی دار. رجوع به نوبتی دار شود: به شب با هر کدام که او را بایستی بر آن منظر بخفتی و در زیر منظر نوبت داران بخفتند، قضا را نوبت داری را نظر در این کنیزک آمده بود. (اسکندرنامه نسخۀ خطی). بیامد تا سراپردۀ شاه، هیچ کس در آنجا نبود الا دو مرد نوبت دار. (اسکندرنامه). خادمان و نوبت داران شاه را خبر کردند. (اسکندرنامه)
